جف فریل درباره اثرات بیماری مصرفگرایی در جامعه و زباله های شهری علاقه مند است وی آنگونه که باور دارد زندگی می کند. جف عامل تهاجم فرهنگی را در مورد عادت دور ریختن اشیا به جای بخشیدن آنها مقصر میداند.
جف فریل چیزی تو مایه های رابین هود است. اما او دزدی نمیکند بلکه او از جمع آوری و بازیافت آنچه در شهر به صورت زباله درآمده است به دیگران کمک می کند.
استاد دانشگاه تگزاس کریستین، جامعه شناسی است که اکثریت وسیعی از آنچه به دست می آورد را برای نیازمندان یا دوستانش میدهد. با آنچه برای خود میماند توانسته است اتاق خود را به سبک نیمه شیک آراسته کند و آلونک خود را با مجموعه وحشتناکی از همه چیز (از پیچ گرفته تا ابزارهای الکتریکی) پر کرده است؛ او می گوید که تا به حال هرگز به یک تکه صابون یا فراورده های سوپر مارکتی پول نداده است.
فریل 57 ساله، غذاهایی را که جمع می کند را بصورت بسته بندی شده (که گویی هرگز بازنشده اند) به دوستانس میدهد. او کالاهای جمع آوری شده را اکثرا از زباله دان های نزدیک خانه اش جمع آوری می کند و با کمک دوچرخه اش تا خانه حمل می کند.
استاد پرتلاش با موهای فوتبالیستی درباره بیماری های ناشی از مصرف گرایی در جامعه نگران است. او با باورهایش زندگی می کند.
او در مصاحبه ای با رویترز که در خانه اش انجام شده بود گفت: “به نظرم دور ریختن مواد قابل استفاده خیلی وحشتناک است. همچنین به نظرم این رفتار سطح مشخصی از نیاز ما را در جامعه عمیقا مختل میکند.”
همسر جف، کارن میگوید که هنوز از خوار و بار فورشی خرید میکند و همه لباسهایش از زباله دان ها جمع آوری نشده است، حتی بعضی از اثاثیه های خانه بازیافتی نیست. اما فریل میگوید که هرگز برای خود لباسی نخریده است. او میگوید که بیشتر حقوق او صرف کمک به گروه نجات حیوانات میشود که همسرش در آنجا کار میکند.
صرفه جویی تمام آن چیزی است که او انجام میدهد. او همیشه از جستوجوی سطل زباله لذت میبرد. اما زمانی که 10سال پیش جف از آریزونا به تگزاس رفت، تصمیم گرفت که جایی دور از دیگران زندگی کند تا از آنچه “اکولوژی شهری” می نامدش استفاده کند.
او تهاجم فرهنگی برای عادت به دور انداختن وسایل به جای بخشش آنها را سرزنش میکند. او میگوید که مردم معتقد هستند که زمانی برای نیکاندیشی ندارند.
او گفت: این مسائل بایستی در ریتم جامعه ما قرار گیرند. زمانی که هر شش ماه یک آیفون جدید به بازار میاد مطلقا باعث میشود که یه سری از آیفونها به دور انداخته میشوند. او همچنین اظهار میکند که چنین روندی به سوی سبک ها و رنگهای جدید در مد نیز وجود دارد. او به شلوار جینی که پوشیده اشاره میکند و میگوید من این را پیدا کرده ام و low-cut است. چه کسی اهمیت میدهد؟
جف فریل همچنین استاد جرم شناسی دانشگاه کنت در کشور انگلستان است که 9 کتاب ازجمله “امپراتور صرفه جویی” را در 2006 نوشته است.
فرل گفته است خسیسی جامعه را به فقر هدایت می کند.
او میگوید که ما درباره اینکه آیا آنها (موادی که دور میریزیم) شایسته هستند، فکر نمیکنیم. اینجاست که من به مداخله در این جریان وارد میشوم.
پیل هاروی یک دوست قدیمی است که برای بازیافت فرل را همراهی میکرد. او میگوید که فریل با دقت خیلی زیاد، برای پیدا کردن وسایلی که ارزش بازیافت داشته باشند جستوجو میکند.
هاروی میگوید “فکر کنید وقتی جف زیر تخته سنگها را برای پیدا کردن چیز با ارزشی جستوجو می کند و درنهایت چند کرم خاکی پیدا میکند. حال به این فکر کنید که ما نه ساعت از ده ساعت را صرف یک سری ولخرجی و دلقکبازی میکنیم.”
فریل چیزهایی را که پیدا کرده است را در اتاق پشتی خانه نگهداری میکند. او جای چیزهایی را که نیاز دارد را میداند.
فریل یک توده از پتوهای کلفت پشمی برای پناهندگان بیخانمانی نگه داشته است به همراه کوله پشتی و شلوار کار آبی که نیاز میشود. یکبار او به یک گروه از دانش آموزان که یاد میگرفتند چطور دوچرخه خود را تعمیر کنند، برای هر کدام دسته ابزاری تهیه کرد. هنوز هم انبار فریل جایی است که همه دیوارهایش، کف و سقفش با ابزارهای مختلف پر شده است.
یک ردیف از پیچ گوشتی های کهنه از در آویزان شده است. ابزارهای برقی کشوها را پر کرده است. یک آلبوم از کارتهای تبریک در کابینت قرار گرفته اند، سقف با لامپهای نصب شده،انبر و هر چیزی که برای تعمیر قابل تصور باشد ،پوشیده شده است.
دوستای جف اغلب به فروشگاه های بزرگ نمی روند و لباس هم تهیه نمیکنند. جف انواع مختلفی از کفش، پیراهن، بلوز و … را در سایزهای مختلف در انبارش دارد.
او با پلیس و صاحبان مغازها مشکلی ندارد.
جف فرل میگوید که من سعی می کنم یک عضو خوب و حل کننده مشکلات دیگران در جامعه باشم و هر روز وضعیت بهتری نسبت به قبل داشته باشم.
منبع: شبکه مادر طبیعت
یلدا
فکر کنم ایده فیلم نارنجی پوش این آقا بوده.
سمیرا
آدم های عجیب توی این دنیا زیاد پیدا می شن. واای
مهدی بردبار
سلام
اینم یه سبک زندگیه دیگه
مقاله جالبی بود