بنی آدم اعضای یک پیکرند // که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار // دگر عضو ها را نماند قرار

زلزله ای در آذربایجان‌شرقی اتفاق افتاد و لرزش آن در استان‌های هم‌جوار هم حس شد؛ جان صدها نفر را گرفت و هزاران نفر را مجروح و بی‌خانمان کرد و میلیون‌ها نفر را اندوهگین ساخت.

گروه های جستوجو و نجات و دیگر گروه های امدادی از همان آغازین لحظات گزارش زلزله، میان آوار و خانه های فروریخته حضور یافتند و با درک پس‌لرزه ها به کمک زلزله زدگان پرداختند. برخلاف صدا و سیما که …

پس از وقوع این حادثه دلخراش بسیار بودند از چهره های شناخته شده و ناشناخته که خود را ملزم به کمک به همنوعان خویش دانستند و صف های یک‌پیکری را در برابر پایگاه های انتقال خون و مراکز جمع آوری کمک های مردمی تشکیل دادند.

حال از خود بپرسیم: روح رفتگان و نجات یافتگان (یا به تعبیر دیگر آوارگان) زمین‌لرزه چه انتظاری دارند؟ کودکی که پدر و مادرش را از دست داده و پیرزنی با دو نوه اش، که با کمک امدادگران نجات یافته اند و خون هموطن‌شان را به جای خون از دست رفته شان در رگ دارند.
این‌ها که چند روزی را با کنسرو و پتویی که از بندرعباس برایشان فرستاده شده، در چادر سفید هلال احمر سرکرده اند و هر روز مهمان جدیدی دارند از عکاس و خبرنگار گرفته تا مسئولان ادارات و نهادها و… جوانان گمنامی که از شهرهای دیگر برای کمک آمده اند و حتی خویشاوندان دور و نزدیک شان.

هموطنان زلزله زده مان چه دغدغه ای دارند؟ به چه فکر می‌کنند؟ از مهمان هایشان چه می‌پرسند؟

بی‌شک پس از غم رفتگان و مجروحان که بر دلهایشان گرانی می‌کند، دیدن خرابی ها و اندیشه آینده نامفهوم آنها را نگران می‌کند. پیرزن با نگاهی ناامیدانه می‌پرسد: آیا تا فصل سرما خانه هایمان ساخته می‌شوند؟!

آنها خانه می‌خواهند، بازسازی سریع می‌خواهند؛ ولی نه با همان دیوارهای سنگلاخی و سقف های الواری که بر سر خود و عزیزان از دست رفته شان ریخت. غم‌زدگان خانه ای می‌خواهند برای همه شادی و غم های آینده شان. آنها امید می‌خواهند…